کد مطلب:315093 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:280

ای داد - کمرم شکست
نقل كرده اند: لقمان حكیم به مسافرت رفت و سفرش طول كشید.

وقتی از مسافرت آمد، كنیزش گفت: لقمان كجا بودی؟ دیر آمدی.

لقمان! بابایت مرد.

لقمان گفت: راست می گویی؟ ای داد كه رشته ی زندگی ما پاره شد.

به خدا! تا بابا زنده است این بچه ها دور هم هستند، همین كه بابا می میرد هر كدام یك طرف می روند.

كنیز گفت: لقمان! باز هم دیر آمدی.

لقمان گفت: چه شده؟

كنیز گفت: مادرت هم مرد.

لقمان گفت: راست می گویی؟ ای داد! خانه ای كه مادر ندارد چراغ ندارد، نور ندارد.

یك وقت صدا زد: لقمان! باز هم دیر آمدی.

گفت: چه شده؟

كنیز گفت: برادرت هم مرد.

لقمان گفت: ای داد! كمرم شكست.



[ صفحه 242]



آی زن و مرد! یك وقت دیدند حسین علیه السلام دستش را به كمر گرفت، صدا زد: عباس! الآن كمرم شكست. [1] .

صلی الله علیك یا اباالفضل؛ ده مرتبه بحق العباس یا الله!


[1] و لما قتل العباس قال الحسين عليه السلام: الآن انكسر ظهري و قلت حيلتي، (بحارالانوار ج 45، ص 42).